فارسی دهم -

درس 10 فارسی دهم

ato .t

فارسی دهم. درس 10 فارسی دهم

بچه ها لطفا یکی ضرب المثل چاه کن همیشه ته چاه است رو بازنویسی بصورت داستان برام ارسال کنه لطفاااااا معرکه میدم

جواب ها

جواب معرکه

روزی روزگاری تاجر جوانی با غلامش قصد سفر کرد . غلام که مرد حسود و مکاری بود قصد جان اربابش را کرد و در میان راه در کاروانسرای متروکه او را به حال خود رها کرد تا آن جا خوراک حیوانات شود . تاجر که مرد با خدایی بود خودش را به خدا سپرد و در پستویی خزید تا شب را صبح کند . نیمه شب دو دیو بزرگ سیاه و سفید وارد کاروانسرا شدن و به گفتگو پرداختن ؛ دیو سفید گفت :《بوی ادمیزاد میاد》 دیو سیاه با خشم پاسخش را داد :《ادمیزادی پا به این خرابه نمیزاره ؛ تو چشم و گوشت را باز کن و بگو دختر حاکم را خوب مسموم کردی ؟؟》 دیو سفید جواب داد 《بله قربان دختر حاکم گرفتار بستر شده و درمان دردش یک گوسفند با کمر سفید هیچ طبیبی توانایی درمانش را نداره 》 هر دو دیو بعد از مدتی به خواب رفتن ، مرد تاجر که نظاره گر ماجرا بود با توکل به خدا خودش را به شهر رساند و ماجرا را برای حاکم بازگو کرد ؛ حاکم برای قدردانی و تشکر از تاجر جوان دخترش را به ازدواج او دراورد و جوان تاجر جانشین حاکم شد . عروسی آن ها جشن باشکوهی بود که تمامی مردم شهر به آن دعوت شدن تاجر در جشن غلامش را دید و با سادگی ماجرا را برایش تعریف کرد . غلام با خود فکر کرد من این مرد را در آن جا رها کردم تا شکار مرگ شود حالا خودم به آن جا میروم تا مثل او به جلال و شکوه برسم شب غلام به کاروانسرا رفت و پنهان شد نیمه شب دو دیو به کاروانسرا امدن . دیو سفید به دیو سیاه  گفت :《بوی آدمیزاد میاد باید همون ادمی باشه که نقشه ما را خراب کرد .》 هر دو دیو کاروانسرا را گشتن و غلام را یافتن و آن را خوردن ، هنگامی که خبر مرگ غلام به تاجر که حاکم جدید شهر شده بود رسید کمی فکر کرد و با خنده گفت :《چاه کن خود ته چاه است .》 معرکه یادت نره 🤗

سوالات مشابه